کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گُو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گو
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) دلیر، پهلوان .
-
گو
فرهنگ فارسی معین
(گَ یا گُ) (اِ.) زمین پست ، مغاک ، گودال .
-
گو
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) 1 - هرچیز گرد و گلوله مانند. 2 - گوی که آن را با چوگان بزنند.
-
افسانه گو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - داستان سرا. 2 - کنایه از: یاوه گو، بیهوده گو.
-
چامه گو
فرهنگ فارسی معین
(ی ) (ص فا.)1- شاعر. 2- سرود - ساز.
-
حق گو
فرهنگ فارسی معین
(ی ) (حَ) [ ع - فا. ] (ص فا.)1- حقیقت - گوی ، راست گوی . 2 - مرغ حق ، مرغ شباویز.
-
ره گو
فرهنگ فارسی معین
(ی ) (رَ) (ص فا.) خنیاگر.
-
یاوه گو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) بی هوده گو، آن که سخنان بی معنی گوید.
-
گزافه گو
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) عبث گو، بیهوده گو، پرحرف .
-
واژههای همآوا
-
گو
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) دلیر، پهلوان .
-
گو
فرهنگ فارسی معین
(گَ یا گُ) (اِ.) زمین پست ، مغاک ، گودال .
-
گو
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) 1 - هرچیز گرد و گلوله مانند. 2 - گوی که آن را با چوگان بزنند.
-
جستوجو در متن
-
سامر
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِفا.) قصه گو، افسانه گو.