کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گُلپوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پوش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - جامه ، پوشش . 2 - خیمه ، چادر. 3 - زره ، جوشن . 4 - در ترکیب با بعضی واژه ها معنای فاعلی می دهد مانند: زره پوش . 5 - در ترکیب با بعضی واژه ها معنای مفعولی می دهد مانند: گالی پوش .
-
گل
فرهنگ فارسی معین
(گُ) [ په . ] (اِ.) 1 - عضو تولید مثلی و تکثیر گیاهان که از برگ های تغییر شکل یافته به وجود آمده است . گل ممکن است سلول های هر دو جنس نر و ماده را شامل باشد و یا فقط ممکن است سلول های یک جنس (نر و یا ماده ) را دربرداشته باشد. اکثر گل ها دارای رنگ های...
-
گل
فرهنگ فارسی معین
باقالی (گُ) (ص .) دارای خال ها یا لکه های رنگی در یک زمینة مشخص .
-
گل
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ انگ . ] (اِ.) 1 - دروازه ، در بازی هایی مانند فوتبال ، جایی که باید توپ داخل آن شود تا امتیاز به دست بیاید. 2 - امتیازی که پس از عبور توپ از دروازه یا سبد یک تیم به تیم مقابل تعلق گیرد.
-
گل
فرهنگ فارسی معین
(گِ) [ په . ] (اِ.) خاک آمیخته با آب . ؛ در جایی را ~گرفتن کنایه از: جایی را یک باره تعطیل کردن .
-
گل
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (اِ.) (عا.) گردن ، گلو.
-
آهن پوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) کسی که زره آهنین به تن دارد.
-
آستین پوش
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - فروتن . 2 - مطیع ، فرمانبردار.
-
ازرق پوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِفا.) 1 - کسی که جامة کبود پوشد. 2 - صوفی . 3 - (ص .) کنایه از: صوفیِ ریایی .
-
پشمینه پوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - کسی که جامة پشمینه پوشد. 2 - صوفی ، زاهد.
-
تن پوش
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِمر.) لباس و جامه .
-
ژنده پوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) کهنه پوش .
-
ساغری پوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ تر - فا. ] (ص فا.)پارچه - ای که کفل اسب را بپوشاند.
-
سایه پوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) سایبان .
-
زره پوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مف .) 1 - کسی که زِره بر تن کرده . 2 - تانک .