کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گویباز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گوی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - جسمی که فاصلة همة نقطه های سطح آن تا مرکزش برابر است ، کره . 2 - توپی که از یک ماده سخت و تو پر است و در برخی از بازی ها به کار می رود.
-
باز
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) اجسامی جامد و سفیدرنگ و بسیار نمگیر که در آب بسیار حل می شوند و در اثر گرما خیلی زود گداخته می گردند.
-
باز
فرهنگ فارسی معین
(حر اض .) به سوی ، به طرف .
-
باز
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) پرنده ای شکاری با چنگال های قوی و منقاری کوتاه و محکم .
-
باز
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] 1 - پسوندی که به آخر برخی واژه ها افزوده می شود و معنای «تا این زمان » را می دهد مانند: از دیرباز. 2 - بر سر افعال درآید به معنی دوباره ، از نو: بازگشتن ، بازیافتن .
-
باز
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) گشاد، گشوده .
-
باز
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) واحد طول که دو نوع است : 1 - از سرِ انگشتان تا آرنج . 2 - فاصلة دو دست موقعی که از طرفین گشوده شود.
-
بذله گوی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا. ] (اِفا.)آدم شوخ ، خوش - محضر.
-
هفت گوی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) هفت آسمان .
-
گوی بردن
فرهنگ فارسی معین
(بُ دَ) (مص ل .) پیش افتادن .
-
آب باز
فرهنگ فارسی معین
(اِفا. اِمر.) 1 - شناگر. 2 - غواص .
-
بچه باز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) آن که تمایل به آمیزش جنسی با پسر بچه ها دارد.
-
باز افتادن
فرهنگ فارسی معین
از چیزی (اُ دَ. اَ) (مص ل .) محروم شدن از چیزی ، بی نصیب شدن از آن چیز.
-
باز خشین
فرهنگ فارسی معین
(زِ خَ) (اِ. ص .) نوع بسیار خوب باز که پشت آن به رنگ کبود و چشم هایش سیاه می باشد.
-
باز راندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) حکایت کردن ، بیان کردن .