کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوژپشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوژپشت
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پُ) (ص .) کسی که پشتش قوز و برآمدگی دارد.
-
جستوجو در متن
-
لوخ
فرهنگ فارسی معین
(ص .) خمیده ، گوژپشت .
-
دنن
فرهنگ فارسی معین
(دَ نَ) (مص ل .) گوژپشت شدن ، خمیده شدن .
-
قوزی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) = غوزی : گوژپشت ، کسی که پشتش برآمدگی غیرطبیعی دارد.
-
محدب
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ دَّ) [ ع . ] (اِمف .) گوژپشت و برآمده .
-
احداب
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - گوژپشت گردانیدن . 2 - مهربانی کردن .
-
کوژپشت
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (ص مر.) = گوژپشت : 1 - کسی که پشتش خمیده شده باشد. 2 - بدشکل ، بدترکیب .
-
احدب
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) [ ع . ] (ص .) 1 - گوژپشت . کسی که پشتش قوز و برآمدگی داشته باشد. 2 - شمشیر کج .