کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گونه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گونه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ په . ] (اِ.) 1 - رنگ ، نوع . 2 - رخ ، سیما. 3 - قسمت گوشتی زیر چشم ها و ک نار بینی و دهان ، لُپ . 4 - همانند چیزی مانند: پیامبر - گونه .
-
واژههای مشابه
-
آن گونه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (ق مر.) آن سان ، آن وجه .
-
ابله گونه
فرهنگ فارسی معین
(اَ لَ. نِ) (ص مر.) ساده لوح ، پخمه .
-
جستوجو در متن
-
تطور
فرهنگ فارسی معین
(تَ طَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) گونه گونه شدن ، حال به حال شدن .
-
آن چنان
فرهنگ فارسی معین
(چُ) (ق .) به طور، بدان گونه .
-
هیچ وجه
فرهنگ فارسی معین
(ق مر.) هیچ طور، هیچ گونه .
-
گپ
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) گونه .
-
رخ
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (اِ.) 1 - گونه ، چهره ، هر یک از دو طرف گونه . 2 - سوی ، طرف . 3 - عنان اسب ، افسار.
-
آزرد
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِ.) رنگ ، لون ، گونه .
-
چنین
فرهنگ فارسی معین
(چُ یا چِ) (ق تشب .) = چون این : مانند این ، مثل این ، این گونه ، این طور.
-
ایدون
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ په . ] (ق .) 1 - این چنین ، این گونه . 2 - اکنون ، الحال .
-
جور
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - نوع ، گونه . 2 - منظم ، مرتب .
-
نوع
فرهنگ فارسی معین
(نُ) [ ع . ] (اِ.) گونه ، قسم . ج . انواع .