کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوش 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بناگوش
فرهنگ فارسی معین
( بُ ) ( اِ.)1 - نرمة گوش . 2 - پس گوش .
-
صماخ
فرهنگ فارسی معین
(ص ) [ ع . ] (اِ.) پردة گوش ، سوراخ گوش .
-
نیوشیدن
فرهنگ فارسی معین
(نِ دَ) (اِمص .) گوش فرا دادن ، گوش کردن .
-
غوش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = گوش : 1 - گوش ، اذن . 2 - جایی از آلات موسیقی ذوات الاوتار که روده یا سیم بدان بندند.
-
اذن
فرهنگ فارسی معین
(اُ ذُ) [ ع . ] (اِ.) گوش .
-
گوشدار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) = گوش دارنده : 1 - دارای گوش ، دارندة گوش ، دارای آلت شنوایی . 2 - شنونده ، سامع . 3 - آن که استراق سمع کند. 4 - متوجه ، مراقب . 5 - محافظت کننده ، نگهبان ، حامی ، حمایت کننده .
-
گیجگاه
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) مابین چشم و گوش ، شقیقه .
-
غول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - آغُل گوسفند و گاو. 2 - گوش .
-
استراق سمع
فرهنگ فارسی معین
( ~ سَ) [ ع . ] (مص م .) پنهانی به سخن کسی گوش کردن .
-
استماع
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) شنیدن ، گوش دادن .
-
اصغاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) گوش فرادادن .
-
اصلم
فرهنگ فارسی معین
(اَ لَ) [ ع . ] (ص .) گوش بریده .
-
نیوشه
فرهنگ فارسی معین
(نِ ش ) (حامص .) دزدیده به گفتگوی دیگران گوش دادن .
-
ودع
فرهنگ فارسی معین
(وَ دَ) [ ع . ] (اِ.) نوعی صدف ، گوش ماهی .
-
گوشوان
فرهنگ فارسی معین
(مص مر.) = گوش بان : محافظ ، مراقب ، راعی .