کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوش درد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آکنده گوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) اندرزناپذیر.
-
آگنده گوش
فرهنگ فارسی معین
(گَ دِ) (ص . مر) اندرزناپذیر.
-
دراز گوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - الاغ ، خر. 2 - خرگوش .
-
سفته گوش
فرهنگ فارسی معین
(سُ تَ) (ص مف .) 1 - کسی که گوشش را سوراخ کرده باشند. 2 - کنایه از: برده ، غلام .
-
سیاه گوش
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) جانوری است گوشت خوار شبیه شغال با پوستی قهوه ای و گوش های منگوله ای ، معمولاً به دنبال شیر حرکت می کند تا بازماندة غذای او را بخورد.
-
گلیم گوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) موجودی متوهم به شکل آدمی با گوش های بزرگ به حدی که یک گوش را بستر و دیگری را لحاف می کرده اند؛ گوش بستر.
-
گوش بدر
فرهنگ فارسی معین
(بِ دَ) (ص مر.) منتظر، انتظارکش .
-
گوش بریدن
فرهنگ فارسی معین
(بُ دَ) (مص م .) (عا.) با حیله و نیرنگ از کسی پول گرفتن .
-
گوش داشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص ل .) متوجه بودن ، مراقب بودن .
-
گوش کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) 1 - شنیدن . 2 - توجه کردن ، پذیرفتن .
-
گوش کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کِ دَ) (مص ل .) کنایه از: توجه نکردن ، اهمیت ندادن .
-
گوش گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ)(مص م .)(عا.) 1 - گوش دادن ، توجه کردن . 2 - پند کسی را پذیرفتن .
-
گوش نهادن
فرهنگ فارسی معین
(نِ دَ) (مص م .) سخن شنیدن ، متوجه شدن .
-
گوش خراش
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (ص .) صدای آزاردهنده .
-
گوش ماهی
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) صدف ، غلاف صدف .