کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گوش خراش
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (ص .) صدای آزاردهنده .
-
گوش ماهی
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) صدف ، غلاف صدف .
-
از بن گوش
فرهنگ فارسی معین
( ~. بُ نِ) (ص .)نهایت کمال اطاعت ، فرمانبرداری .
-
پس گوش افکندن
فرهنگ فارسی معین
(پَ س ِ اَ کَ دَ) (مص م .) فراموش کردن .
-
پشت گوش انداختن
فرهنگ فارسی معین
(پُ تِ. اَ تَ) (مص م .) (عا.) در انجام دادن کاری سستی و اهمال کردن .
-
گوش به زنگ
فرهنگ فارسی معین
(بِ. زَ)(ص مر.) منتظر، مترصد، آمادة عمل .
-
گوش پاک کن
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِمر.) میله ای کوچک و باریک که بر سر آن پنبه پیچیده اند و برای پاک کردن گوش به کار می رود.
-
گوش پیچ دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) تنبیه کردن .
-
جستوجو در متن
-
بناگوش
فرهنگ فارسی معین
( بُ ) ( اِ.)1 - نرمة گوش . 2 - پس گوش .
-
صماخ
فرهنگ فارسی معین
(ص ) [ ع . ] (اِ.) پردة گوش ، سوراخ گوش .
-
نیوشیدن
فرهنگ فارسی معین
(نِ دَ) (اِمص .) گوش فرا دادن ، گوش کردن .
-
جوش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نک گوش .
-
خاج
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نرمة گوش که در آن گوشواره کنند.
-
غوش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = گوش : 1 - گوش ، اذن . 2 - جایی از آلات موسیقی ذوات الاوتار که روده یا سیم بدان بندند.
-
گوشدار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) = گوش دارنده : 1 - دارای گوش ، دارندة گوش ، دارای آلت شنوایی . 2 - شنونده ، سامع . 3 - آن که استراق سمع کند. 4 - متوجه ، مراقب . 5 - محافظت کننده ، نگهبان ، حامی ، حمایت کننده .