کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوشبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بان
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) صبح ، پگاه .
-
بان
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) بانگ .
-
بان
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (پس .) در آخر کلمه افزوده می شود و معنی حفاظت و نگاهبانی را رساند: باغبان ، دربان ، دیده بان .
-
بان
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) درختی با برگ های سبز و لطیف و خوشبو که از دانه های آن روغن معطر می گیرند.
-
گوش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - عضو شنوایی . 2 - گوشه ، زاویه . ؛ ~از چیزی گرفتن آن چیز را ترک کردن ، به آن چیز بی توجهی کردن . ؛ ~ کسی بدهکار نبودن کنایه از: به حرف دیگران توجهی نکردن .
-
گوش
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) در آیین زردشتی ، ایزد نگهبان چارپایان ؛ و نام روز چهاردهم از هر ماه خورشیدی .
-
پاده بان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - گله بان ، چوپان . 2 - پاسبان ، نگاهبان .
-
تیم بان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کاروانسرادار.
-
جنگل بان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.)آن که مأمور حفاظت از جنگل است .
-
دشت بان
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص مر. اِمر.) نگاهبان دشت ، پاسبان کشتزار و مزرعه .
-
دوستاق بان
فرهنگ فارسی معین
[ تر - فا. ] (ص مر.) زندانبان .
-
کشتی بان
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (ص مر. اِمر.) ناخدا، ملاح .
-
گرده بان
فرهنگ فارسی معین
(گِ دِ) [ معر. ] (ص مر.) نگاهبان ، نگهبان ، حارس .
-
آکنده گوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) اندرزناپذیر.
-
آگنده گوش
فرهنگ فارسی معین
(گَ دِ) (ص . مر) اندرزناپذیر.