کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیچ گوشتی
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) ابزاری است که به وسیلة آن پیچ ها را باز می کنند.
-
جستوجو در متن
-
پرواری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) گوسفند یا گاو گوشتی و فربه .
-
سکارو
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِمر.) نان و گوشتی که بر روی آتش بریان کنند.
-
کشتارگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) سلاخ خانه ، مذبح ، جای کشتن جانوران گوشتی .
-
فریز
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (اِ.) گوشتی که آن را خشک کرده باشند، گوشت قدید. فریس و فریش نیز گفته می شود.
-
قرمه
فرهنگ فارسی معین
(قُ مِ) [ تر. ] (اِ.) گوشتی که آن را خرد و در روغن تفت می دهند تا بتوان برای مدتی آن را نگه داری و استفاده کرد.
-
قیمه
فرهنگ فارسی معین
(ق مِ) [ تر. ] (اِ.) گوشتی به صورت قطعه های ریز و کوچک بریده شود.
-
پشت مازه
فرهنگ فارسی معین
(پُ. زِ) (اِمر.) 1 - تیرة پشت ، ستون فقرات . 2 - گوشتی که بر دو طرف ستون فقرات جای دارد، راسته .
-
پیتزا
فرهنگ فارسی معین
[ ایتا. ] (اِ.) نوعی غذای ایتالیایی که برای تهیة آن از خمیر و پنیر مخصوص به همراه انواع فرآورده های گیاهی و گوشتی استفاده می کنند و آن را در فر می پزند، پیزا نیز گفته می شود.
-
سالاد
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) مخلوطی از سبزی های پخته یا خام یا محصولات گوشتی که با سس مخصوص خورده می شود.
-
طوطی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پرنده ای از راستة طوطیان ، دارای پرهای سبز و زرد و قرمز و زبان گوشتی و منقار خمیده و قوی که می تواند اصوات را تقلید کند.
-
فریکاسه
فرهنگ فارسی معین
(فِ س ) [ فر. ] (اِ.) گوشتی که به قطعات بریده و در سسس پخته شده باشد و آن شامل انواع مختلف است .
-
غباد
فرهنگ فارسی معین
(غُ) (اِ.) = قباد: گونه ای ماهی بی فلس با گوشتی لذیذ که در خلیج فارس فراوان است .
-
قورمه
فرهنگ فارسی معین
(قُ مَ یا مِ) [ تر. ] (اِ.) = قرمه : 1 - گوشتی که خشک کنند و ذخیره نمایند، بهارخوش . 2 - گوشت بریان .