کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گور د دار کوچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گور به گور
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص مر.) نفرین و آرزوی جزای شخصی است برای مرده .
-
گم و گور
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ مُ) (ص مر.) (عا.) نیست و نابود، ناپدید.
-
جستوجو در متن
-
یغلاوی
فرهنگ فارسی معین
(یَ) (اِ.) 1 - تابة کوچک دسته دار. 2 - کاسة کوچک دسته دار مخصوص غذا گرفتن سربازان .
-
دهره
فرهنگ فارسی معین
(دَ رَ یا رِ) (اِ.) = داره . دهار: 1 - نوعی حربة دسته دار که دسته اش آهنین و سرش مانند داس است . 2 - داس . 3 - شمشیر کوچک دو د مه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز می باشد.
-
دستره
فرهنگ فارسی معین
(دَ تَ رِ) (اِمر.) داس کوچک دندانه دار.
-
گزلیک
فرهنگ فارسی معین
(گَ یا گِ) [ تر. ] (اِ.) چاقوی کوچک دسته دار.
-
تشتک
فرهنگ فارسی معین
(تَ تَ) (اِمصغ .) 1 - تشت کوچک . 2 - قطعة کوچک و فلزی که لبة آن برگشته و دندانه دار است و به عنوان در روی شیشة محتوی نوشابه و مایعات دیگر قرار می گیرد.
-
وارمر
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ انگ . ] (اِ.) اجاق کوچک شمع دار که برای گرم نگه داشتن غذا به کار رود، چراغک . (فره ).
-
جرعه ریز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] 1 - (ص فا.) آن که جرعه (شراب و مانند آن ) ریزد. 2 - (اِمر.) جامی باشد ناوچه دار و آن دو قسم است : بزرگ و کوچک . با بزرگ آن زنان در حمام آب بر سر ریزند و با کوچک آن دارو و شربت و غیره در گلوی اطفال کنند.
-
جلاجل
فرهنگ فارسی معین
(جَ جِ) [ ع . ] (اِ.) جِ جلجل . 1 - زنگوله ها. 2 - دف ، دایرة زنگوله دار. 3 - سینه بند اسب یا شتر که به آن زنگوله های کوچک بسته باشند. 4 - نام مرغی خوش آواز.
-
چتر
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) سایبان کوچک دسته دار که برای حفظ خود از آفتاب یا باد و باران و بالای سر نگه دارند. ؛زیر ~ خود گرفتن کنایه از: حمایت کردن .
-
فندق
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فُ دُ) (اِ.) درختی است از تیرة پیاله داران ، دارای برگ های پهن و دندانه دار، دانة آن کوچک و گرد با پوست سخت و مغز آن خوش طعم است .
-
گلابدان
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) ظرفی مانند تُنگ کوچک دسته دار باگردن باریک و بلند و معمولاً دارای لوله که در آن گلاب می ریزند، گلاب پاش .
-
زرشک
فرهنگ فارسی معین
(زِ رِ) (اِ.) 1 - درختچه ای است با برگ های دندانه دار و گل های خوشه ای زرد رنگ که میوة آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی است . ر یشه و برگ و میوة آن به مصارف دارویی و خوراکی می رسد. 2 - (عا.) لفظی حاکی از خشم و اعتراض مترادف «آی زکی ».