کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گه
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (اِ.) 1 - وقت ، زمان ، هنگام . 2 - بوتة زرگران .
-
گه
فرهنگ فارسی معین
(گُ) [ په . ] (اِ.) مدفوع آدمی .
-
جستوجو در متن
-
ان
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِ.) (عا.) پلیدی ، نجاست ، گه .
-
جسته گریخته
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ تِ) (ق .) 1 - گه گاه ، به ندرت . 2 - کم و بیش .
-
سنده
فرهنگ فارسی معین
(س دَ یا سِ دِ) (اِ.) مدفوع آدم ، گُه .
-
مدفوع
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - دفع شده ، رانده شده . 2 - گُه ، نجاستی که از مقعد انسان خارج شود.
-
ریغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = ریق : (عا.) مدفوع ، گه . ؛ ~ ش در آمدن ~کنایه از: ضعیف و ناتوان گردیدن . ؛~ رحمت را سر کشیدن : کنایه از: مردن ، فوت کردن .