کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گندم گون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گندم گون
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) سبزه ، کسی که رنگ پوستش سبزه باشد.
-
واژههای مشابه
-
گندم زار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) زمینی که در آن گندم کاشته باشند.
-
گندم نما
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نَ) (ص فا.) کنایه از: ریاکار، دورو.
-
جستوجو در متن
-
اسمر
فرهنگ فارسی معین
(اَ مَ) [ ع . ] (ص .) گندم گون .
-
سمرت
فرهنگ فارسی معین
(سُ مْ رَ) 1 - (مص ل .) گندم گون بودن . 2 - (اِمص .) گندم گونی .
-
سمراء
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (ص .) مؤنث اسمر؛ زن گندم گون .
-
سمیرا
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ ع . ] (ص .) مصغر سمراء. زن گندم گون .
-
لمیاء
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (ص . مؤنث المی ) زن سیاه لب یا گندم گون لب .
-
سبزک
فرهنگ فارسی معین
(سَ زَ) (اِ.) 1 - سبزه . 2 - صراحی که از شیشة سبز ساخته باشند. 3 - بنگ ، حشیش . سبزه (سَ زَ یا زِ) (اِمر.) 1 - چمن . 2 - نوعی کشمش سبز. 3 - گندم گون ، کسی که رنگ پوستش اندکی تیره باشد. 4 - گندم یا عدس که ایرانیان جهت پیشواز عید نوروز آن را رویانده و...