کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنبد یا طاق درست کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آبدارچی
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) کسی که در اداره یا محل کار وظیفه اش درست کردن چای یا قهوه است .
-
بش
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) هر بندی به ویژه بندی که از آهن ، برنج و یا نقره که برای قفل کردن صندوق درست کنند.
-
تأیید
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نیرو دادن ، کمک کردن ، توفیق دادن . 2 - (اِمص .) توفیق . 3 - درست دانستن یا مناسب تشخیص دادن سخن یا عملی .
-
گشادن
فرهنگ فارسی معین
(گُ دَ) 1 - (مص م .) آزاد کردن ، باز کردن . 2 - فتح کردن . 3 - جدا کردن . 4 - چاره کردن ، حل کردن . 5 - روان کردن ،جاری ساختن . 6 - گشودن یا گشوده شدن . 7 - خلاص کردن ، رها کردن . 8 - شاد کردن . 9 - روان کردن (شکم و مانند آن ). 10 - راست شدن ، درست ش...
-
صحت
فرهنگ فارسی معین
(ص حَ) [ ع . صحة ] 1 - (مص ل .) تندرست شدن . 2 - (اِمص .) تندرستی . ؛ ~ و سقم الف - درست یا نادرست . ب - تندرست یا بیمار. ؛ ~ آب گرم عبارت خوشامدگویی برای کسی که حمام کرده است به معنی : امیدوارم پس از حمام کردن تندرست باشید.
-
پته
فرهنگ فارسی معین
(پَ تِ) ( اِ.) 1 - پروانة عبور، جواز. 2 - بندی که در جوی ها درست کنند تا آب را نگه دارد. 3 - کاغذ مقوایی یا مهرة فلزی که به جای پول به کار می رفته . ؛ ~ کسی را روی آب انداختن کنایه از راز کسی را فاش کردن ، رسوا کردن .
-
دنبه
فرهنگ فارسی معین
(دُ بِ) (اِ.) 1 - دمبه ، جزیی از بدن گوسفند که به جای دم در انتهای خلفی تنة او آویخته و محتوی چربی است . 2 - پیه ، چربی . ؛ ~گذار کردن نوعی رَمل و جادو برای از میان برداشتن یا آسیب رساندن به کسی . با دُنبه آدمکی درست می کردند و با نیت آسیب رساندن ب...