کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنبد هور و ماه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ماه نخشب
فرهنگ فارسی معین
( ~ نَ شَ) (اِمر.) ماهی که مقنع قرن دوم ه . ق . تا مدت چهار ماه هر شب از چاهی که پایین کوه سیام بود برمی آورد و چهار فرسخ در چهار فرسخ روشنایی می داد. این ماه را ماه کش و ماه کاشغر و ماه مقنع و ماه مُزوَّز نیز گفته اند.
-
روز ماه
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) حساب روز و ماه و سال .
-
ماه روزه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِمر.) حساب سال و ماه و روز، تاریخ .
-
ماهوار
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص .) مانند ماه ، مثل ماه . 2 - (اِ.) ماهیانه و شهریه .
-
جمادی
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) ماه پنجم و ششم از ماه های قمری : جمادی الاول ، جمادی الثانی .
-
تشرین
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ معر. ] (اِ.) نام دو ماه از ماه های رومی ، تشرین اوُل و تشرین دوم که بین ایلول و کانون اول واقع اند.
-
دی
فرهنگ فارسی معین
(دِ یْ) (اِ.) 1 - دهمین ماه هر سال شمسی . 2 - نامِ روزهای هشتم ، پانزدهم و بیست و سوم هر ماه شمسی .
-
تموز
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - گرمای سخت ، زمان بودن خورشید در برج سرطان . 2 - نام ماه اول تابستان و ماه دهم از ماه های رومیان .
-
اجتماع
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گرد هم آمدن ، جمع شدن . 2 - مقارنة ماه و آفتاب ، زمانی که ماه و آفتاب در یک برج و یک درجه و یک دقیقه جمع شوند.
-
پا به ماه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص مر.) = پا به زا: (عا.) زنی که در ماه آخر آبستنی باشد و زادن او نزدیک است .
-
خسوف
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - ناپدید شدن . 2 - واقع شدن زمین میان ماه و خورشید که موجب تیره شدن ماه می شود.
-
هباران
فرهنگ فارسی معین
(هَ بّ) [ ع . ] (اِ.) دو ماه میان زمستان ، از ماه های رومی ؛ کانون اول و کانون دوم .
-
لیل السرا
فرهنگ فارسی معین
(لَ لُ سَّ) [ ع . ] (اِمر.) شب آخر ماه قمری که ماه در محاق است و دیده نمی شود.
-
ایام البیض
فرهنگ فارسی معین
(اَ یّ مُ لْ بَ یْ) [ ع . ] (اِمر.) سه روز از ماه که تمام شب های آن روشن است و آن سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه باشد.
-
برغندان
فرهنگ فارسی معین
(بَ غَ) ( اِ.) 1 - جشن و مهمانی که در روزهای آخر ماه شعبان برپا کنند. 2 - شرابی که در روزهای آخر ماه شعبان می خوردند و تا اول شوال از نوشیدن آن پرهیز می کردند.