کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گل و لاله زار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گل انداختن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ تَ) (مص ل .)(عا.) 1 - سرخ شدن ، برافروخته شدن . 2 - گرم شدن (گفتگو). 3 - نقش انداختن .
-
گل پارسی
فرهنگ فارسی معین
(گِ لِ) (اِمر.) گل سرشوی .
-
گل خواندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خا دَ) (مص ل .) در اصطلاح قماربازان همة نقد خود را یکباره بر داو نهادن ، در این موقع کلمة «گل » را بر زبان رانند.
-
گل سوری
فرهنگ فارسی معین
( ~ ) (اِمر.) گل سرخ .
-
گل کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) بسیار نیکو از انجام کاری برآمدن ، خوب جلوه کردن .
-
گل مولا
فرهنگ فارسی معین
(گُ لِ مُ) (اِمر.) عنوانی است که به درویشان دهند.
-
گل میخ
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِمر.) نوعی میخ که سرش پهن است .
-
گل نمودن
فرهنگ فارسی معین
(گُ. نُ دَ) (مص ل .) جلوه کردن ، ظاهر شدن .
-
گل بیز
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (ص فا.) 1 - گل افشان ، گلریز. 2 - معطر، خوشبو.
-
گل خوچه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . چَ یا چِ) (اِ.) نک غلغلج ، غلغلک .
-
گل فروشی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . فُ) (اِ.) 1 - عمل فروختن گل . 2 - فروشگاهی که در آن گل می فروشند.
-
گل گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) آلتی شبیه قیچی که با آن زبانه شمع را می گیرند.
-
گل مژه
فرهنگ فارسی معین
(گُ. مُ ژِ) (اِمر.) دانه یا جوشی که در پلک چشم به وجود آید.
-
گل نوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) نام نوایی است در موسیقی .
-
ترگل ور گل
فرهنگ فارسی معین
(تَ گُ وَ گُ) (ص مر.) سرزنده ، شاداب ، با طراوت ، زیبا، آراسته .