کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سروا
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) عمارتی که پیشگاه آن گشاده بود.
-
ابرو
فرهنگ فارسی معین
فراخی ( ~. فَ) (حامص .) خوشرویی ، گشاده رویی .
-
ابرو
فرهنگ فارسی معین
گشاده ( ~. گُ دِ)(ص مر.) بشاش ، خوشرو.
-
انهاج
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) راه پیدا کردن ، پیدا و گشاده شدن راه .
-
بهش
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] (ص .) مرد خندان و گشاده رو.
-
بسام
فرهنگ فارسی معین
(بَ سّ) [ ع . ] (ص .) خندان ، گشاده رو.
-
بش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (مص ل .) (ص .) گشاده روی ، تازه روی ، خوش منش .
-
بشر
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] (مص ل .) گشاده رویی ، خوشرویی .
-
منفسح
فرهنگ فارسی معین
(مُ فَ سَ) [ ع . ] (اِمف .) گشاد، گشاده .
-
فج
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . ] (اِ.) راه فراخ و گشاده میان دو کوه .
-
فنا
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . فناء ] (اِ.) پیش سرای که فراخ و گشاده باشد.
-
انطلاق
فرهنگ فارسی معین
(اِ طِ) [ ع . ] (مص ل .) گشاده رو شدن ، روان شدن ، رها شدن .
-
بشاش
فرهنگ فارسی معین
(بَ شّ) [ ع . ] ( اِ.) گشاده روی ، خوشروی ، خوش منش .
-
باز شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) 1 - گشاده شدن . 2 - رفتن .
-
سبک لقا
فرهنگ فارسی معین
( ~ . لِ) [ فا - ع . ] (ص مر.)گشاده - رو، بشاش .