کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گشادن
فرهنگ فارسی معین
(گُ دَ) 1 - (مص م .) آزاد کردن ، باز کردن . 2 - فتح کردن . 3 - جدا کردن . 4 - چاره کردن ، حل کردن . 5 - روان کردن ،جاری ساختن . 6 - گشودن یا گشوده شدن . 7 - خلاص کردن ، رها کردن . 8 - شاد کردن . 9 - روان کردن (شکم و مانند آن ). 10 - راست شدن ، درست ش...
-
واژههای مشابه
-
بازو گشادن
فرهنگ فارسی معین
(گُ دَ) (مص ل .) 1 - باز کردن و کشیدن بازو. 2 - گشاده دست بودن .
-
حلق گشادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) گفتگو کردن .
-
دست گشادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ دَ) (مص م .) 1 - باز کردن دست مقید. 2 - جوانمردی کردن ، بخشش نمودن .
-
زنخدان گشادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ دَ) (مص ل .) کنایه از: به جلوه درآوردن زیبایی و حُسن .
-
سینه گشادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ دَ) (مص ل .) 1 - (کن .) شاد شدن ، انبساط خاطر. 2 - فخر نمودن .
-
شهپر گشادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ دَ)(مص ل .) بال گشودن .
-
شهر گشادن
فرهنگ فارسی معین
(شَ. گُ دَ) (مص م .) فتح کردن ، کشور گرفتن .
-
فقع گشادن
فرهنگ فارسی معین
(فَ قَ. گُ دَ) [ معر - فا. ] (مص م .) نک فقاع گشودن .
-
عنان گشادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) تاختن ، حمله کردن .
-
کمین گشادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) حمله کردن ، یورش بردن .
-
محمل گشادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: در جایی اقامت کردن .
-
جستوجو در متن
-
کمر گشودن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ دَ) (مص ل .)= کمر - گشادن : 1 - گشودن کمربند از کمر. 2 - صرف نظر کردن .