کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گسترش دوراُفت به خط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خط کش
فرهنگ فارسی معین
(خَ کَ یا کِ) (ص فا.) (اِمر.) ابزاری که برای ترسیم خط راست و نیز اندازه گیری طول به کار می رود. ؛ ~ تِ (تی ) خط کشی که بر سر آن یک خط کش کوچکتر با زاویة قائم ، متصل شده و در کشیدن رسم های دقیق به کار می رود. و به دلیل شباهت به حرف انگلیسی ( T ) به ...
-
شجری
فرهنگ فارسی معین
(شَ جَ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به شجر؛ درختی ، به شکل درخت . 2 - (اِ.) نوعی خط با حساب ابجد که آن را خط «سروی » هم نامند زیرا حروف آن به شکل درخت یا درخت سرو درمی آید و شباهت به خط میخی دارد و بسته به توافق طرفین خطوط مایل راست و چپ را شاخص کلمه...
-
پهلوی نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) (اِمر.) کتاب یا نوشته به زبان و خط پهلوی .
-
افقی
فرهنگ فارسی معین
(اُ فُ) (ص نسب .) موازی ، منسوب به افق . خط راست موازی سطح زمین .
-
پازند
فرهنگ فارسی معین
(زَ) ( اِ.) 1 - چوب آتش زنه . 2 - برگردان متون پهلوی به خط اوستایی .
-
خوانا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) 1 - خواننده . 2 - خط و نوشته ای که به راحتی خوانده شود.
-
ضربدر
فرهنگ فارسی معین
(ضَ دَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) نشانه ای به شکل دو خط مایل متقاطع (*) .
-
مفتعل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ عِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - به عمل آورنده ، ابداع کننده . 2 - تزویر کننده (خط ).
-
میخی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .)منسوب به میخ ؛ خط ~نام خطی است که به علت شباهت علامات آن به «میخ » ب دین نام خوانده می شود و ظاهراً از اختراعات سومریان است . سنگ نبشته های کهن آشوری و بابلی بدین خط است .
-
حامل
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - حمل کننده . 2 - آبستن . 3 - برای نوشتن نت ، پنج خط افقی موازی را که به فاصلة مساوی رسم شده باشد به کار می برند و نت را در روی خطوط و مابین آن ها می نویسند. مجموع این پنج خط را حامل می گویند.
-
هیروگلیف
فرهنگ فارسی معین
(رُ لِ) [ فر. ] (اِ.) خط تصویری که در آن به جای نوشتن اسم اشیاء تصویر آن ها را می کشیده اند، این خط در بین پیشوایان و کاهنان مصری برای نوشتن مطالب مذهبی به کار می رفته است .
-
مجانب
فرهنگ فارسی معین
(مُ نِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - دور شونده ، دوری گزیننده ؛ مق . مؤالف . 2 - در هندسه خط مستقیمی را مجانب یک منحنی می گویند که چون نقطه ای در روی منحنی حرکت کند و به سمت بی نهایت رود، فواصل این نقطه از این خط مرتب کم شود و میل به صفر کند.
-
آلیداد
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) خط کشی مدرج ، دارای آلتی برای رویت و آن برای اندازه گیری زوایا به کار می رود، ذوعضادتین .
-
اساریر
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ اَسرار. ججِ سِرُ به معنی خط های کف دست و پیشانی ، چین و شکن روی پوست چهره و دست .
-
عذار
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خط ریش . 2 - در فارسی به معنی رخسار، چهره . 3 - لگام اسب .