کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گستاخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گستاخی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) دلیری ، بی پروایی .
-
واژههای مشابه
-
گستاخی کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) جسارت کردن .
-
جستوجو در متن
-
تجاسر
فرهنگ فارسی معین
(تَ سُ) [ ع . ] (مص ل .) دلیری کردن ، گستاخی کردن ، سرکشی کردن .
-
جسارت
فرهنگ فارسی معین
(جَ رَ) [ ع . جسارة ] (مص ل .) دلیر شدن ، گستاخی کردن .
-
خودسری
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (حامص .) 1 - خودرایی . 2 - تمرد. 3 - گستاخی .
-
خیرگی
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (حامص .) 1 - سرگشتگی . 2 - لجبازی . 3 - گستاخی ، شجاعت .
-
تبسط
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ سُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پهناور شدن . 2 - گستردگی . 3 - گردش ، تفرج . 4 - گستاخی ، بی پروایی .
-
طغیان
فرهنگ فارسی معین
(طُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از حد خود گذشتن . 2 - نافرمانی کردن . 3 - بالا آمدن آب دریا. 4 - گستاخی کردن .
-
داله
فرهنگ فارسی معین
(لِ یا لَ) [ ع . دالة ] 1 - (اِفا.) مؤنث دال ؛ راهنما، هادی . 2 - (اِ.) آشنایی . 3 - ناز. 4 - جرأت ، گستاخی .
-
رو
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - رخ ، چهره . 2 - سطح ، رویه . 3 - نما، طرف بیرون چیزی . ؛ ~ی کسی را سفید کردن کنایه از: الف - مایه سربلندی او شدن . ب - از او در بدی پیشی گرفتن . ؛ ~ی کسی را کم کردن از گستاخی او جلوگیری کردن .
-
شوخی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .)1 - گستاخی ، بی شرمی . 2 - خوشی ، عشرت . 3 - مزاح ، هزل . مق . جدی . ؛ ~ خرکی کنایه از: شوخی دور از ادب و نزاکت . ؛ با کسی ~ داشتن الف - با او صمیمی بودن . ب - سر به سر او گذاشتن .