کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گزنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عقور
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (ص .) گزنده ، گاز گیرنده .
-
لاسع
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] (اِفا.) گزنده ، نیش زننده .
-
گزان
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص فا.) گزنده ، در حال گزیدن .
-
ژنه
فرهنگ فارسی معین
(ژَ نِ) (اِ.) نیش سوزن ، نیش حشرات گزنده .
-
لدیغ
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (ص .) 1 - مارگزیده . 2 - گزنده (مار و غیره ).
-
لذاع
فرهنگ فارسی معین
(لَ ذّ) [ ع . ] (ص .)1 - سوزاننده . 2 - گزنده .
-
نیش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - هرچیز نوک تیز. 2 - عضوی که حشرات گزنده با آن می گزند. 3 - (عا.) دهان .
-
هار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - سگ گزنده که گرفتار بیماری هاری باشد. 2 - جانور درنده . (مطلقاً)
-
گزنه
فرهنگ فارسی معین
(گَ زَ نِ یا نَ) (اِ.) گیاهی است یک ساله یا پایا با برگ های متقابل . گونه های مختلف گزنه پوشیده از خارهای گزنده است که پس از لمس ، محتویات سوزآور غدة زیر آن در پوست بدن وارد می شود و ایجاد سوزش می کند.