کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گزند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گزند
فرهنگ فارسی معین
(گَ زَ) [ په . ] (اِ.)1 - آسیب ، آفت . 2 - چشم زخم .
-
واژههای مشابه
-
گزند رسانیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رَ دَ) (مص م .) صدمه زدن ، گزند رساندن .
-
جستوجو در متن
-
اضرار
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) ضرر رساندن ، گزند رساندن .
-
بادسرد
فرهنگ فارسی معین
(دِ سَ) (اِمر.) 1 - آه . 2 - آسیب ، گزند.
-
مضاره
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَّ یا رُِ) [ ع . مضارة ] (مص م .) گزند رسانیدن .
-
ضراء
فرهنگ فارسی معین
(ضَ رّ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - دشواری ، تنگ دستی . 2 - گزند، آسیب . 3 - رنجوری . 4 - قحط .
-
نیش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - هرچیز نوک تیز. 2 - عضوی که حشرات گزنده با آن می گزند. 3 - (عا.) دهان .
-
سلام
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - درود گفتن . 2 - بی گزند شدن . 3 - گردن نهادن . ؛ ~ علیک درود بر تو باد. ؛ ~ علیکم درود بر شما.
-
منتر
فرهنگ فارسی معین
(مَ تَ) [ سنس . ] (اِ.) 1 - افسون ، کلام مؤثر. 2 - ذکری برای رام کردن و دفع گزند جانور درنده . 3 - (عا.) مسخره کرده شده .
-
آزاد
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) 1 - رها، وارسته . 2 - بی قید و بند. 3 - نوعی ماهی استخوانی که گوشت قرمز و چرب دارد و بزرگی آن تا یک متر می رسد. 4 - درختی است از خانوادة نارونان . 5 - آن که بندة کسی نباشد. مق بنده ، عبد. 6 - مختار، مخیر. 7 - نجیب ، اصیل . 8 - سالم و ...