کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گروه 5 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پارتی
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) 1 - دسته ، گروه . 2 - قسمت ، بخش . 3 - حامی ، طرفدار. 4 - جشن ، مهمانی . 5 - محموله ، بار.
-
رباط
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - رشته ، پیوند. 2 - نسج غضروفی و لیفی شکل که سبب ارتباط انساج مختلف و استحکام آن ها در جای خود می شوند. 3 - گروه اسبان . 4 - گروه سواران . 5 - جایی که در کنار جاده جهت استفاده کاروانیان سازند، کاروان سرا. ج . رباطات .
-
غلبه
فرهنگ فارسی معین
(غَ لَ بِ) [ ع . غلبة ] 1 - (مص ل .) پیروز گشتن ، چیره شدن . 2 - (اِمص .) چیرگی ، پیروزی . 3 - تسلط ، استیلا. 4 - کثرت ، فراوانی . 5 - (اِ.) گروه بسیار، جمعیت ، ازدحام . 6 - بانگ ، فریاد.
-
صف
فرهنگ فارسی معین
(صَ فّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - رده ، رج ، هر چیزی که با نظم و ترتیب در یک خط قرار گرفته باشد. 2 - گروه ، دسته . 3 - ردیف ، مرتبه . 4 - سورة شصت و یکم از قرآن کریم . 5 - جنگ . ج . صفوف .
-
مسالح
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ج مسلحه ؛ جاهای ترسناک که در آن ها لازم است مسلح باشند. 2 - جاهایی که در آن ها از رخنه های شهر و سرحد مملکت ترس داشته باشند. 3 - گروه های مسلح . 4 - نگهبانان . 5 - جاهای دیده بانان .
-
جمع
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) گرد کردن . 2 - فراهم کردن ، فراهم آوردن . 3 - آسوده (صفتی است برای خاطر): خاطرجمع . 4 - (اِ.) انجمن ، مجمع . 5 - گروه ، جمعیت . 6 - مجموع ، همه . 7 - یکی از چهار عمل اصلی و آن افزودن دو یا چند عدد است به یکدیگر. 8 - کلمه ...
-
ذخیره
فرهنگ فارسی معین
(ذَ رِ) [ ع . ذخیرة ] (اِ.) 1 - پس انداز، اندوخته . ج . ذخایر. 2 - آن که می تواند در صورت غیبت یا کناره گیری عضوی از یک گروه جانشین او شود. 3 - آن که به خاطر به وجود آمدن نیاز جنگی به خدمت در ارتش فراخوانده شود. 4 - (کن .) معلومات ، افکار. 5 - (کن ) ...
-
جبهه
فرهنگ فارسی معین
(جَ هَ یا جِ هِ ) [ ع . جبهة ] (اِ.) 1 - پیشانی ، جبین . 2 - بخش جلوی محل جنگ . 3 - گروه متحدی از احزاب یا سازمان های گوناگون که در جهت اهداف سیاسی مشترکی فعالیت می کنند: جبهة آزادی بخش فلسطین . 4 - محل برخورد یا منطقة مرزی دو توده هوای متفاوت یا دا...