کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گروه حرفاضافهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
در
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) = درب : 1 - داخل ، درون . 2 - دربار. 3 - فصل (کتاب ). 4 - موضوع ، مطلب . 5 - حرف اضافه .
-
زحاف
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ ع . ] (اِ.) هر تغییری در اصولِ افاعیل عروضی با کاستن یا اضافه کردن یک یا چند حرف .
-
متمم
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ مِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - تمام کنندة چیزی ، کامل کننده . 2 - در دستور زبان کلمه ای که همراه حرف اضافه می آید و به فعل یا به صفت نسبت داده می شود. 3 - در ریاضی به هر یک از دو زاویه ای که مجموع اندازه های آن 90 درجه باشد. 4 - دنباله ، بقیه .
-
آی
فرهنگ فارسی معین
(صت .) حرف ندا.
-
کلمه
فرهنگ فارسی معین
(کَ لَ مَ یا مِ) [ ع . کلمة ] (اِ.) 1 - سخن ، گفتار. 2 - یک جزو از کلام ، لفظ معنی دار. 3 - مجموعة حروفی که یک واحد را تشکیل دهند در دستور زبان فارسی معمولاً کلمه را به نه بخش تقسیم کنند: اسم ، صفت ، عدد، کنایه ، فعل ، قید، حرف اضافه ، حرف ربط ، صوت...
-
ایا
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) حرف ندا به معنای «ای ».
-
یا
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (حر.) حرف ندا به معنای «ای » ، «ایا».
-
فاضلاب
فرهنگ فارسی معین
(ض ) [ ع - فا. ] (اِمر.) 1 - آب اضافه ای که از نهر یا رود به بیرون سرریز می کند. 2 - آب آلوده ای که از حمام ها و توالت ها و... به چاه سرازیر می شود.
-
اضافه
فرهنگ فارسی معین
(اِ فِ یا فَ) [ ع . اضافة ] (مص م .)1 - افزودن . 2 - در دستور زبان فارسی نسبت دادن کلمه ای است به کلمة دیگر برای تمام کردن معنی .
-
حرف
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هر یک از واحدهای الفبا. ج . حروف ، احراف . 2 - سخن ، گفتار. 3 - در دستور زبان کلمه ای که معنی مستقل ندارد و تنها برای پیوند دادن کلمه ها یا جمله ها یا نسبت دادن کلمه ای به کلمة دیگر به کار می رود مانند: با، از، تا، که ، را... ...
-
عطف
فرهنگ فارسی معین
(عَ طْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) مایل شدن به چیزی . 2 - کلمه ای را به وسیلة حرف ربط به کلمة قبلی ربط دادن . 3 - شیرازة کتاب .
-
هفت سین
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) سفره ای که ایرانیان هنگام تحویل سال نو می اندازند و در آن هفت نوع محصول که با حرف «س » شروع می شود می چینند.
-
کلام
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سخن ، حرف . 2 - جمله ای که مفید فایده یا خبری باشد به نحوی که چون گوینده خاموش شود، شنونده در انتظار نماند.
-
بتا
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ یو. ] ( اِ.) 1 - نام حرف دوم یونانی . 2 - ذره ای با بار منفی شامل باریکه ای از الکترون ها که از اجسام رادیو اکتیو گسیل می شود. 3 - دومین ستارة هر صورت فلکی به لحاظ روشنایی .
-
جاخالی
فرهنگ فارسی معین
[ فا - ع . ] (اِ.) 1 - جایی که در آن چیزی یا کسی نباشد. 2 - قسمت سفید و بدون نوشته ای از کاغذ که هنگام حذف حرف یا کلمه یا عبارتی معمولاً نقطه چین نشان داده می شود. 3 - هدیه ای که بعد از رفتن کسی به مسافرت یا رفتن دختر به خانة بخت برای خانواده اش می ب...