کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرو
فرهنگ فارسی معین
(گِ) (اِ.) کوزة سفالین که آن را لعاب کاشی دهند.
-
گرو
فرهنگ فارسی معین
(گِ رُ) (اِ.) رهن ، شرط .
-
واژههای مشابه
-
گرو بردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بُ دَ) (مص ل .) پیروز شدن در شرط بندی .
-
گرو بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) (مص ل .) شرط بستن .
-
جستوجو در متن
-
رهن
فرهنگ فارسی معین
(رَ هْ) [ ع . ] (اِ.) گرو، گرو گذاشتن . ج . رهان ، رهون .
-
رهان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) جِ رهن ؛ گرو.
-
ارتهان
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) گرو گرفتن .
-
بنوا دادن
فرهنگ فارسی معین
(بِ نَ. دَ) (مص ل .) گِرو دادن .
-
گروگان
فرهنگ فارسی معین
(گِ رُ) (اِمر.) چیزی یا کسی که در مقابل وامی که دریافت می شود به گرو می گذارند.
-
بستار
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص . اِ.) 1 - سست ، نااستوار. 2 - گرفتار، گرو.
-
رهین
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) 1 - گرو گذاشته شده . 2 - کفیل ، ضامن .
-
شالهنگ
فرهنگ فارسی معین
(هَ) 1 - (اِ.) گرو، گروگان ، رهن . 2 - (ص .) سرکش ، عاصی .
-
هشت
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ په . ] (اِ.) عدد اصلی بین هفت و نه (8). ؛ ~ کسی گرو نه بودن کنایه از: درآمد کم و هزینة زیاد داشتن .