کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گره در ابرو کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سال گره
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ) (اِمر.) روز شروع سال نو از عمر کسی ، جشن تولد.
-
یک گره
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ) (ص مر.) هم پیمان ، متحد.
-
گره گشا
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ) (ص فا.) دارای توانایی یا امکان حل مشکل .
-
گره گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) مجعد، پُرپیچ و تاب .
-
جستوجو در متن
-
ابرو
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) مجموع موهای روییده بر ظاهر استخوان قوسی شکل بالای کاسة چشم زیر پیشانی . ؛~ بالا انداختن بی میلی نشان دادن ، مخالفت کردن . ؛خم به ~ نیاوردن تحمل کردن مشقت و ناله نکردن .
-
غمزه
فرهنگ فارسی معین
(غَ زِ) [ ع . غمزة ] 1 - (مص ل .) یک بار با چشم یا ابرو اشاره کردن . 2 - (اِمص .) اشارة با چشم و ابرو. 3 - پلک زدن از روی ناز و کرشمه .
-
غمز
فرهنگ فارسی معین
(غَ مْ زْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) با چشم و ابرو اشاره کردن . 2 - سخن چینی کردن . 3 - (مص م .) آشکار کردن راز کسی . 4 - (اِ.) ناز و کرشمه .
-
شکلک
فرهنگ فارسی معین
(ش لَ) [ ع - فا. ] (عا.) ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو. ؛ ~ درآوردن ادا و اطوار درآوردن برای خنداندن و یا مسخره کردن .
-
وسمه
فرهنگ فارسی معین
(وَ مِ) [ ع . وسمة ] (اِ.) گیاهی است با برگ هایی شبیه برگ مورúد که پس از رسیدن سیاه می شود و از آن برای رنگ کردن ابرو استفاده می کردند.
-
اشارت
فرهنگ فارسی معین
(اِ رَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) با دست چیزی را نشان دادن . 2 - با حرکت دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن . 3 - (اِ.) دستور، فرمان . 4 - رمز، ایماء. 5 - (اِمص .) تقریر، بیان . اشاعت (اِ عَ) [ ع . اشاعة ] (مص م .) 1 - شایع کردن ، پراکندن . 2 - فاش نمود...
-
آکولاد
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ فر. ] (اِ.) نمادی به شکل } {که هر گاه در طرفین یک عبارت ریاضی که معمولاً شامل کروشه است قرار گیرد، مقصود حاصل آن عبارت است ؛ ابرو (فره ).
-
در
فرهنگ فارسی معین
هم کردن ( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - مخلوط کردن . 2 - آشفته کردن .
-
مطال
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - درنگ کردن در امری ، تأخیر کردن . 2 - درنگ کردن در ادای وام و حق کسی .
-
معالات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . معالاة ] 1 - (مص ل .) با کسی در بلندی نبرد کردن ، معارضه کردن در بلندی . 2 - (اِمص .) ستیزه در بلندی .