کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پشت گرمی
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) (حامص .) 1 - به کسی متکی بودن ، اعتماد. 2 - مددکاری .
-
گرمی نمودن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نُ یا نَ دَ)(مص ل .)مهربانی کردن .
-
جستوجو در متن
-
تفس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) گرمی .
-
ور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) گرمی ، حرارت .
-
هرم
فرهنگ فارسی معین
(هُ) (اِ.) (عا.) گرمی آتش .
-
تسخین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - گرم کردن ، بر گرمی چیزی افزودن . 2 - گرمی خوردن ، داروی گرم خوردن ؛ مق . تبرید.
-
تفسان
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص فا.) چیزی که از گرمی آفتاب یا آتش داغ شده باشد.
-
حر
فرهنگ فارسی معین
(حَ ر یا رّ) [ ع . ] (اِ.) گرما، گرمی .
-
گرماگرم
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) (ق .) 1 - بحبوحه . 2 - در حال گرمی .
-
تاو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - تاب ، روشنایی . 2 - حرارت ، گرمی . 3 - تاب ، توان .
-
تبش
فرهنگ فارسی معین
(تَ بِ) (اِمص .) 1 - گرمی ، حرارت . 2 - تابش ، فروغ .
-
تف
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) 1 - حرارت ، گرمی . 2 - روشنی ، پرتو، نور.
-
دما
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) اندازة گرمی یا سردی یک جسم بر حسب مقیاس های قراردادی .
-
مستظهر
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ هَ) [ ع . ] (اِ مف .) آن که به کسی یا چیزی پشت گرمی پیدا کرده .