کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرفته زبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
باد گرفته
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تِ) (ص مر.)متکبر، مغرور.
-
زه گرفته
فرهنگ فارسی معین
(زِ گِ رِ تِ) (ص مف .) 1 - آبستن شده ، بار گرفته (زن یا جانور ماده ). 2 - زمینی که شایستگی کشت و زرع پیدا کرده .
-
جستوجو در متن
-
سازه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِمر.) 1 - ساختار، ساختمان . 2 - عامل (ریاضی ). 3 - واحد نحوی زبان (زبان - شناسی ).
-
کاک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) سر زبان ، نوک زبان .
-
چرب زبان
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (ص مر.) 1 - شیرین زبان . 2 - چاپلوس .
-
زبان شناسی
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ) (اِمر.) علمی که به مطالعة زبان می پردازد.
-
کارنگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص فا.) 1 - زبان آور، چرب زبان . 2 - صاحب طرب .
-
لاتین
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) از زبان های هند و اروپایی ، زبان باستانی مردم ایتالیا.
-
فارسی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) 1 - پارسی ، ایرانی . 2 - زبان مردم ایران . ؛ ~ امروز فارسی رایج زمان حال . ؛ ~ باستان زبان دورة هخامنشیان . ؛~ دَری زبان سده های سوم تا ششم هجری و زبان رایج افغانستان . ؛ ~ میانه زبان فارسی دورة اشکانی و ساسانی . 3 - نوعی بُرش چوب د...
-
اره
فرهنگ فارسی معین
زبان (اَ رُِ. زَ) (ص مر.) 1 - تیززبان ، زبان - دراز. 2 - بهتان گوی .
-
افصاح
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) [ ع . ] 1 - (مص ل .) زبان آور شدن ، شیوا شدن . 2 - (اِمص .) زبان آوری .
-
زبان بند
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (ص فا. اِمر.) = زبان بندنده : نوعی افسون که به توسط آن زبان کسی را ببندند تا سخن نگوید و راه خلاف نپیماید.
-
فقه اللغه
فرهنگ فارسی معین
(فِ هُ لْ لُ قِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مطالعة علمی یک زبان از طریق مقایسة متون گوناگون آن زبان . 2 - زبان شناسی تاریخی و تطبیقی .
-
لهجه
فرهنگ فارسی معین
(لَ جِ) [ ع . لهجة ] (اِ.) 1 - زبان . 2 - طرز سخن گفتن و تلفظ . 3 - شعبه ای از زبان . 4 - تلفظ واژه های یک زبان به شیوة خاص یک منطقه .