کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرفته دل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
باد گرفته
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تِ) (ص مر.)متکبر، مغرور.
-
زه گرفته
فرهنگ فارسی معین
(زِ گِ رِ تِ) (ص مف .) 1 - آبستن شده ، بار گرفته (زن یا جانور ماده ). 2 - زمینی که شایستگی کشت و زرع پیدا کرده .
-
جستوجو در متن
-
زاغ دل
فرهنگ فارسی معین
(دِ)(ص مر.)(کن .) سیاه دل ، سخت دل .
-
تاریک دل
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مر.) سیاه دل ، بدذات .
-
توطین
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تُ) [ ع . ] (مص م .) دل بستن ، دل نهادن .
-
دل
فرهنگ فارسی معین
باختن (دِ. تَ) (مص ل .) شیفته شدن ، عاشق شدن .
-
دلارام
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مر.) = دل آرام : 1 - آرامش - بخشندة دل . 2 - دلبر.
-
زنده
فرهنگ فارسی معین
دل ( ~. دِ) (ص مر.) 1 - روشن دل . 2 - شاد، خوش مشرب .
-
عاشق
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ ع . ] (اِفا.) دل داده ، دل باخته . ج . عشاق .
-
خاطر
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آنچه که در دل گذرد. 2 - دل ، ضمیر. 3 - ذهن ، حافظه .
-
دل خسته
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ تِ) (ص مر.) 1 - غمگین ، اندوهناک . 2 - دل آزرده . 3 - بیمار.
-
الهام
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) در دل افکندن . 2 - (مص ل .) در دل افتادن . ج . الهامات .
-
دل
فرهنگ فارسی معین
(دَ لّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .)ناز کردن . 2 - (اِ.) ناز، کرشمه . 3 - روش نیکو، سیرت نیک .
-
ذماء
فرهنگ فارسی معین
(ذِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) جنبیدن ، حرکت کردن . 2 - قوی تر گردیدن . 3 - آشکار کردن قوت دل را. 4 - (اِ.) قوت دل ، رمق .