کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرد و خاک کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرد و خاک کردن
فرهنگ فارسی معین
(گَ دُ. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) جار و جنجال به راه انداختن ، قشقرق راه انداختن .
-
واژههای مشابه
-
بیابان گرد
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص مر.) بدوی ، چادرنشین .
-
پی گرد
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) 1 - (مص مر.) گشتن در پی چیزی . 2 - (ص .) کسی که در پی چیزی می گردد.
-
دندان گرد
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ) (ص مر.) حریص ، سخت گیر در معامله ، طمّاع .
-
شب گرد
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (ص فا.) 1 - شبرو. 2 - ماه . 3 - عسس ، پاسبان . 4 - راه زن ، دزد.
-
هرزه گرد
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (ص فا.) آواره ، ولگرد.
-
گرد آمدن
فرهنگ فارسی معین
(گِ. مَ دَ) (مص ل .) جمع شدن ، فراهم آمدن .
-
گرد آورنده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . وَ رَ دِ) (ص فا.) فراهم - کننده .
-
گرد برانگیختن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ. اَ تَ) (مص م .) نک گرد برآوردن .
-
گرد برخاستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) (مص ل .) 1 - گرد بلند شدن ، غبار برآمدن . 2 - به نهایت ویران شدن .
-
گرد پیری
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ) (ص مر.) (عا.) کنایه از: سفید شدن مو.
-
گرد چیزی برآمدن
فرهنگ فارسی معین
(گِ دِ. بَ. مَ) (مص ل .) از عهدة آن چیز برآمدن .
-
جستوجو در متن
-
خاک و خل
فرهنگ فارسی معین
(کُ خُ) (اِمر.) گرد و خاک انباشته بر کف زمین های خاکی .