کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گرد برخاستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) (مص ل .) 1 - گرد بلند شدن ، غبار برآمدن . 2 - به نهایت ویران شدن .
-
گرد پیری
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ) (ص مر.) (عا.) کنایه از: سفید شدن مو.
-
گرد کردن
فرهنگ فارسی معین
(گِ. کَ دَ) (مص م .) 1 - جمع کردن ، فراهم آوردن . 2 - سر راست کردن ، روُند کردن .
-
گرد گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گَ. گِ رِ تَ) 1 - (مص م .)خاکروبی کردن . 2 - (مص ل .) خاک آلود شدن .
-
دامن گرد کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ. کَ دَ) (مص ل .) آماده شدن برای ترک کردن و رفتن .
-
عنان گرد کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - آماده شدن . 2 - آمادة حمله شدن .
-
گرد چیزی برآمدن
فرهنگ فارسی معین
(گِ دِ. بَ. مَ) (مص ل .) از عهدة آن چیز برآمدن .
-
گرد سر کسی گردیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ سَ رِ کَ. گَ دَ) (مص م .) قربان و صدقة آن شدن .
-
گرد کار برآمدن
فرهنگ فارسی معین
(گِ دِ. بَ مَ دَ) (مص ل .) مقدمات انجام کاری را فراهم کردن .
-
گرد و خاک کردن
فرهنگ فارسی معین
(گَ دُ. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) جار و جنجال به راه انداختن ، قشقرق راه انداختن .
-
گرد و قلنبه
فرهنگ فارسی معین
(گِ دُ. قُ لُ بِ) (ص مر.) کوتاه و چاق .
-
جستوجو در متن
-
تمرکز
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ کُ) (مص جع .) گرد آمدن در یک جا، گرد آوردن در یک جا.
-
حف
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (مص م .) گرد گرفتن ، گرد چیزی برآمدن .
-
پلم
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) خاک ، گرد.
-
پودر
فرهنگ فارسی معین
[ فر . ] (اِ.) گرد، آرد.