کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرداگرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرداگرد
فرهنگ فارسی معین
(گَ گَ) (ص مر.) همیشه گردنده .
-
گرداگرد
فرهنگ فارسی معین
(گِ گِ) (اِ مر.) اطراف ، پیرامون .
-
جستوجو در متن
-
محفوف
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) گرداگرد.
-
حوالی
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) گرداگرد، پیرامون .
-
حوش
فرهنگ فارسی معین
(حُ) [ ع . ] (اِ.) گرداگرد، پیرامون .
-
رم
فرهنگ فارسی معین
(رَ یا رُ) (اِ.) گرداگرد دهان .
-
نس
فرهنگ فارسی معین
(نُ) (اِ.) پوز، گرداگرد دهان .
-
آکپ
فرهنگ فارسی معین
(کُ) ( اِ.) گرداگرد درون دهان ؛ لپ .
-
پیرامون
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.)1 - گرداگرد،حوالی . 2 - محیط .
-
حومه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . حومة ] (اِ.)اطراف و گرداگرد شهر.
-
فرنج
فرهنگ فارسی معین
(فُ رُ) (اِ.) پیرامون دهان ، گرداگرد دهان .
-
حرم
فرهنگ فارسی معین
(حَ رَ) (اِ.) 1 - گرداگرد خانه . 2 - اندرون خانه . 3 - گرداگرد کعبه و اماکنِ مقدس . 4 - جای اهل و عیالِ مرد.
-
بتفوز
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) 1 - گرداگرد دهان انسان و حیوان . 2 - پوز، پوزه .
-
پلک
فرهنگ فارسی معین
(پِ لْ یا پَ لَ) ( اِ.) پوست گرداگرد چشم که چشم را می پوشاند.