کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گردان
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) 1 - پهلوانان . 2 - یک سوم هَنگ ، سه گروهان .
-
گردان
فرهنگ فارسی معین
(گَ)(ص فا.)1 - چرخنده ، دوار،متحرک . 2 - متغیر، متحول .
-
واژههای مشابه
-
آتش گردان
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) (اِمر.) ظرف کوچک سیمی که در آن چند تکه زغال افروخته قرار می دهند و در هوا می چرخانند تا مشتعل گردد؛ آتش چرخان ، آتش سرخ کن .
-
آفتاب گردان
فرهنگ فارسی معین
(گَ) 1 - (ص فا.) سایبان ، چتر. 2 - پارچة ضخیم یا لبة کلاه که جلو تابش آفتاب بر چهره را می گیرد. 3 - (اِمر.) گیاهی از تیرة مرکبان که تخم آن را تف داده یا روغن گیرند.
-
آسیاب گردان
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص فا) کنایه از: گردانندة اصلی کارها.
-
تنخواه گردان
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) (اِمر.) پولی که در صندوق اداره یا هر شرکتی می گذارند تا در مواقع ضروری از آن استفاده کنند.
-
تعزیه گردان
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) (ص فا.) 1 - کارگردان تعزیه ، مدیر تعزیه . 2 - گردانندة امری ، چرخانندة دستگاهی .
-
روی گردان
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص فا.) 1 - دوری کننده . 2 - سرکش .
-
کاسه گردان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (ص فا.) گدای دوره - گرد.
-
لب گردان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (ص مف . اِ.) کاسه و مانند آن که دارای لبه هایی مایل به شیب داشته باشد.
-
جستوجو در متن
-
روگردان
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص فا.) نک روی گردان .
-
اسکادران
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ فر. ] ( اِ.) یگان تاکتیکی نیروی هوایی تقریباً معادل گردان .
-
رژیسور
فرهنگ فارسی معین
(رِ سُّ) [ فر. ] (ص . اِ.) آن که اجرای نمایشنامه را رهبری کند؛ صحنه گردان .