کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذرگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گذرگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) معبر، جای گذر.
-
جستوجو در متن
-
باد خان
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) بادخانه ، بادگیر، گذرگاه باد.
-
مساغ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) معبر، گذرگاه .
-
رهگذر
فرهنگ فارسی معین
(رَ گُ ذَ) (اِمر.) معبر، گذرگاه .
-
آبراهه
فرهنگ فارسی معین
(هِ) (اِمر.) 1 - راه آب ، مجرای آب . 2 - گذرگاه سیل .
-
گذار
فرهنگ فارسی معین
(گُ) 1 - (اِمص .) عبور، گذشتن . 2 - (اِ.) گذرگاه ، راه عبور.
-
مخیط
فرهنگ فارسی معین
(مِ یَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سوزن . 2 - محل عبور، گذرگاه .
-
بارخیمه
فرهنگ فارسی معین
(خَ یْ مِ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - قرارگاه باج گیران در راه ها و گذرگاه ها. 2 - محصل مالیات ، باج گیر.
-
پاساژ
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) 1 - معبر، گذرگاه . 2 - بازار سرپوشیده که دو طرف آن مغازه وجود دارد.
-
خیاط
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) 1 - آنچه بدان جامه دوزند. 2 - سوزن . 3 - گذرگاه ، معبر.
-
راه
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - جاده ، گذرگاه . 2 - قانون ، روش . 3 - پردة موسیقی ، نغمه .
-
سقاخانه
فرهنگ فارسی معین
(سَ. نِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) فرورفتگی کوچکی در دیوار مشرف به برخی گذرگاه ها که در آن آب برای نوشیدن مردم گذاشته می شد و از نوعی حرمت دینی برخوردار بود.
-
گدار
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) معبر و گذرگاه در آب ، پایاب ، جای کم عمق رودخانه که می توان پهنای آن را بدون شنا کردن پیمود.
-
تونل
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ فر. ] (اِ.) گذرگاه ساخته شده در اعماق زمین و زیر کوه که برای عبور قطارها، اتومبیل ها، استخراج مواد معدنی و غیره احداث کنند، دالانه (فره ).