کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذرنامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گذرنامه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مِ) (اِمر.) ورقة اجازة عبور از مرز، پاسپورت .
-
جستوجو در متن
-
پاسپورت
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ فر. ] ( اِ.) اجازه نامه برای رفت و آمد اشخاص از مملکتی به مملکت دیگر،گذرنامه ، جواز عبور.
-
جواز
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) اجازه دادن ، رخصت دادن . 2 - (اِ.) گذرنامه ، پاسپورت .3 - (مص ل .) گذشتن ، گذشتن از جایی .
-
تذکره
فرهنگ فارسی معین
(تَ کِ رِ) [ ع . تذکرة ] (اِ.) 1 - آنچه موجب یادآوری شود. 2 - گذرنامه . 3 - کتابی که در آن زندگی نامة شعرا، دانشمندان و... نوشته شده باشد.