کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذرانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
روز سوختن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص ل .) وقت گذرانیدن .
-
تزجیه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یِ) [ ع . ] (مص م .) روزگار گذرانیدن .
-
امرار
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - گذراندن . 2 - گذرانیدن وقت .
-
گذارش
فرهنگ فارسی معین
(گُ رِ) (اِمص .) 1 - عبور، گذشتن . 2 - عبور دادن ، گذرانیدن .
-
امضاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) گذرانیدن . 2 - جایز ش مردن . 3 - ( اِ.) نام خود را در زیر نوشته ای نوشتن ؛ دستینه .
-
تعدیه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یِ) [ ع . تعدیة ] (مص م .) 1 - کسی را از کاری منصرف کردن . 2 - فعل لازم را متعدی کردن . 3 - گذرانیدن .
-
یللی تللی کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ لَُ. کَ دَ) (مص ل .) ولگردی و هرزه گردی کردن ، عمر را به بطالت گذرانیدن .
-
لک و لک کردن
فرهنگ فارسی معین
(لِ کُ لِ. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - کاری را آهسته و به تأنی انجام دادن . 2 - با رنج و تهیدستی عمر گذرانیدن .
-
احیاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) زنده کردن . 2 - آباد کردن زمین .3 - (مص ل .) شب را به عبادت گذرانیدن . 4 - شب زنده داری کردن . 5 - (اِمص .) زندگی .
-
حدیده
فرهنگ فارسی معین
(حَ دِ) [ ع . حدیدة ] (اِ.) 1 - صفحه ای فلزی و سوراخ دار که فلزات را با گذرانیدن از آن به شکل میلة نازک و مفتول درآورند. 2 - ابزاری که به وسیلة آن میلة فلزی را رِزوه کرده به شکل پیچ درآورند.
-
گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
(گُ تَ) 1 - (مص م .) نهادن ، قرار دادن . 2 - عبور دادن ، گذرانیدن . 3 - سپری کردن . 4 - (مص ل .) عبور کردن . 5 - اجازه دادن ، مهلت دادن . 6 - واگذاشتن ، تسلیم کردن . 7 - وضع کردن ، تأسیس کردن . - به جا گذاشتن ، باقی گذاشتن . 9 - ترک کردن ، رها کردن ....