کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کامجو
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) خوش گذران .
-
عیاش
فرهنگ فارسی معین
(عَ یّ) [ ع . ] (ص .) خوش گذران .
-
تن پرور
فرهنگ فارسی معین
(تَ. پَ وَ) (ص فا.)تن آسا، خوش - گذران .
-
هردیگی چمچه
فرهنگ فارسی معین
(هَ چَ چَ یا چِ) (اِمر.) آنکه در خوراکی و گذران سربار دیگران است ، طفیلی .
-
فراخ رو
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) 1 - گشاده رو، خوش - رو. 2 - خوش گذران .
-
تن آسان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) 1 - آسوده ، مرفه . 2 - تن درست ، سالم . 3 - تن پرور، خوش گذران .
-
تعیش
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ یُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - خوش زیستن ، خوش گذراندن . 2 - (اِ.) گذران .
-
نان پاره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِمر.) 1 - تکه ای نان . 2 - قطعه زمینی که پادشاه به چاکر خود برای گذران معیشت می داد.
-
گدایی
فرهنگ فارسی معین
(گَ یا گِ) (اِ.) 1 - عمل خواستن پول و کمک مالی از دیگران برای گذران زندگی . 2 - کار گدا.
-
اعاشه
فرهنگ فارسی معین
(اِ ش ِ یا شَ) [ ع . اعاشة ] 1 - (مص ل .) زندگی کردن ، معیشت کردن . 2 - (مص م .) زنده داشتن ، زندگی بخشیدن . 3 - (اِ.) گذران .
-
نان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - قطعه ای از آرد خمیر کرده و بر آتش پخته که آن را می خورند. 2 - غذا. 3 - روزی ، رزق . ؛~ فانتزی هر یک از ناهای غیرسنتی . ؛~ باگت نان باریک و استوانه ای از آرد سفید که غیرسنتی است . ؛ ~ به نرخ روز خوردن (کن .) فرصت طلب و بی مسلک بودن...