کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاو و خر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برزه گاو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) = ورزه گاو: گاوی که بدان زمین را شیار کنند، گاو زراعت ، ورزاو.
-
گاو فلک
فرهنگ فارسی معین
(وِ فَ لَ) (اِمر.) برج ثور، دومین برج از برج های منطقه البروج که در اردیبهشت خورشید در این برج قرار دارد.
-
گاو گردون
فرهنگ فارسی معین
(وِ گَ) نک گاو فلک .
-
گاو ماهی
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) نک گاوزمین .
-
گاو موسی
فرهنگ فارسی معین
(وِ) (اِ.) گاوی که طبق روایت قرآن می بایست قوم بنی اسرائیل به امر حضرت موسی قربانی کنند.
-
گاو کون کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) قضای حاجت کردن ، ریدن .
-
جستوجو در متن
-
تاول
فرهنگ فارسی معین
(وِ) (اِ.) خر و گاو جوان .
-
پاده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ اوست . ] ( اِ.)1 - گلة گاو و خر. 2 - چراگاه .
-
جواز
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) = گواز: چوبدستی که با آن گاو و خر را رانند.
-
خرگواز
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِمر.) چوبی که با آن گاو و خر را برانند، جواز، گواز.
-
چمچم
فرهنگ فارسی معین
(چُ چُ) (اِمر.) 1 - گیوه . 2 - سُم اسب و استر و خر و گاو و مانند آن ها.
-
گواز
فرهنگ فارسی معین
(گَ یا گُ) (اِ.) 1 - چوبدستی که با آن گاو و خر را رانند. 2 - هاون چوبین .
-
ظلف
فرهنگ فارسی معین
(ظِ لْ) [ ع . ] (اِ.) سم شکافته مانند سم گاو و گوسفند و بز به خلاف اسب و خر و استر که آن ها را حافره گویند.