کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گاز
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - تور نازک و لطیف که برای بستن زخم به کار می رود. 2 - پدالی که در جلوی اتومبیل و در پیش پای راننده قرار دارد و با فشار دادن بر آن بنزین بیشتری به کاربراتور می رسد و اتومبیل سرعت بیشتری می گیرد.
-
گاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - قیچی ، قیچی آهن بری . 2 - ابزاری آهنی مانند انبر که با آن میخ را از جایی که در آن فرو رفته است بیرون می کشند. 3 - دندان .
-
گاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) علف ، علف چاروا.
-
گاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) گاژ، گاه .
-
گاز
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) بخار، ماده ای بی شکل ، سیُال و قابل گسترش .
-
واژههای مشابه
-
تخته گاز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا - فر. ] (ق .) 1 - با فشار آخرین حد پدال گاز به طوری که وسیلة نقلیه بسیار تند حرکت کند. 2 - (عا.) بسیار تند و سریع .
-
گاز گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) (مص م .) به دندان گرفتن ، دندان گرفتن .
-
جستوجو در متن
-
اجاق
فرهنگ فارسی معین
(اُ) [ تر. ] ( اِ.) 1 - دیگدان ، آتشدان . 2 - دودمان ، خاندان . 3 - صاحب کرامات و کشف . ؛ ~گاز نوعی اجاق که سوخت آن گاز متان است . ؛ ~برقی نوعی اجاق که با نیروی برق گرما تولید می کند و مثل اجاق گاز برای پختن غذا و جز آن به کار می آید.
-
سودا
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ انگ . ] (اِ.) آب دارای گاز کربنیک .
-
عقور
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (ص .) گزنده ، گاز گیرنده .
-
گز
فرهنگ فارسی معین
(گَ یا گِ) (اِ.) = گاز: دندان ، سن .
-
آب گرم کن
فرهنگ فارسی معین
(گَ کُ) (اِ.) دستگاه گرم کنندة آب که با نفت و گاز و برق یا گرمای خورشید کار می کند.
-
براز
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) گُوِه ، تکه چوبی که هنگام شکافتن چوب دیگر، در میان شکاف می گذارند. گاز و بغاز هم گویند.