کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گ
فرهنگ فارسی معین
(حر.) بیست و ششمین حرف از الفبای فارسی برابر با عدد 20 در حساب ابجد.
-
جستوجو در متن
-
گرگر
فرهنگ فارسی معین
(گُ گُ) (ق .) بسیار و پیوسته .
-
چنگل
فرهنگ فارسی معین
(چَ گُ یا گَ) (اِ.) چنگال .
-
آگفت
فرهنگ فارسی معین
(گُ یا گِ) ( اِ.) آسیب ، صدمه ، آفت .
-
گله گزاری
فرهنگ فارسی معین
(گِ لِ. گُ) (حامص .) شکایت کردن ، شکوه کردن .
-
گمیز
فرهنگ فارسی معین
(گُ یا گَ) [ په . ] (اِ.) ادرار، شاش .
-
گنگل
فرهنگ فارسی معین
(گَ گَ) (اِ.) شوخی ، مزاح ، مسخرگی .
-
گنگلاج
فرهنگ فارسی معین
(گُ گُ) (ص .) کسی که زبانش هنگام حرف زدن می گیرد.
-
گو
فرهنگ فارسی معین
(گَ یا گُ) (اِ.) زمین پست ، مغاک ، گودال .
-
گوت
فرهنگ فارسی معین
(گَ یا گُ) [ آرا. سر. تر. ] (اِ.)کفل ، سرین .
-
گوراگور
فرهنگ فارسی معین
(گُ رّ گُ) (ق مر.) با شعلة سوزان .
-
گوریش
فرهنگ فارسی معین
(گَ یا گُ) (ص مر.) = گاوریش : احمق ، ابله .
-
گرداگرد
فرهنگ فارسی معین
(گَ گَ) (ص مر.) همیشه گردنده .
-
گرداگرد
فرهنگ فارسی معین
(گِ گِ) (اِ مر.) اطراف ، پیرامون .