کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کی شاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کی برد
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ انگ . ] (اِ.) مجموعه ای از کلیدهای نمایشگر حروف الفبا و نشانه های دیگر که بر روی یک صفحه قرار گرفته اند و به رایانه متصل می شوند؛ از این وسیله برای ورود اطلاعات به رایانه استفاده می شود، صفحه کلید. (فره ).
-
کی (کَ یّ)
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] 1 - (مص م .) داغ کردن . 2 - (اِ.) نشان سوختگی در پوست ، داغ .
-
جستوجو در متن
-
شاه اسپرغم
فرهنگ فارسی معین
(اِ پَ غَ) (اِمر.) = شاه سپرغم . شاه سفرم : ریحان .
-
شاه برانگیز
فرهنگ فارسی معین
(بَ اَ) (ص فا.) خلع کنندة شاه .
-
شاه مات
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) شه مات ، هنگامی که «شاه » شطرنج مات شود.
-
شاه نشان
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (ص فا.) بر تخت رسانندة شاه .
-
شاهنشاه
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ. ص .) لقب شاه ایران ، شاه شاهان ، پادشاه بزرگ ، شاهنشه و شهنشه نیز گویند.
-
آچمز
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ تر. ] ( اِ.)اصطلاحی است درشطرنج ، و حالت مهره ای که اگر آن را از جوار شاه بردارند، شاه کیش می شود.
-
شاه بالا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) ساق دوش .
-
شاهپور
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) پسر شاه ، شاهزاده .
-
شاهدخت
فرهنگ فارسی معین
(دُ) (اِمر.) دختر شاه ، شاهزاده .
-
شهبانو
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِمر.) ملکه ، همسر شاه .
-
شهمات
فرهنگ فارسی معین
(شَ) نک شاه مات .
-
شاه نشین
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِمر.) 1 - تخت ، جای نشستن شاه . 2 - قسمتی از اتاق که سطح آن بالاتر از قسمت های دیگر بود، مخصوص نشستن بزرگان .