کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کی زاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کی برد
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ انگ . ] (اِ.) مجموعه ای از کلیدهای نمایشگر حروف الفبا و نشانه های دیگر که بر روی یک صفحه قرار گرفته اند و به رایانه متصل می شوند؛ از این وسیله برای ورود اطلاعات به رایانه استفاده می شود، صفحه کلید. (فره ).
-
کی (کَ یّ)
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] 1 - (مص م .) داغ کردن . 2 - (اِ.) نشان سوختگی در پوست ، داغ .
-
جستوجو در متن
-
حرامزاده
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ) [ ع - فا. ] (ص مر.)1 - فرزند نامشروع ، ناپاک زاده . مق . حلال زاده . 2 - (کن .) بسیار زرنگ و زیرک ، بسیار محیل .
-
حلال زاده
فرهنگ فارسی معین
(حَ. دِ) [ ع - فا. ] (ص مر.) فرزندی که انعقاد نطفة وی به طریق مشروع انجام گرفته باشد. مق . حرام زاده .
-
فرخزاد
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مف .) = فرخزاده : مبارک - زاده .
-
اجاق زاده
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ یا دَ) [ تر - فا. ] (ص مر.) نجیب ، شریف .
-
جنتلمن
فرهنگ فارسی معین
(جِ تِ مَ) [ انگ . ] (ص .) باتربیت ، باوقار، نجیب ، نجیب زاده .
-
حفید
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) زاده ، پسرِ پسر.
-
خاتون
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) 1 - بانوی بزرگ زاده . 2 - کدبانو، بی بی .
-
زاده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) 1 - تولد یافته . 2 - پیدا شده .
-
نجیب
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (ص .) شریف ، بزرگ زاده . ج . نجباء.
-
والاتبار
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص مر.) دارای اصل و نسب ، نجیب زاده .
-
ولید
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زاده ، مولود. 2 - کودک . 3 - بنده .
-
فغاک
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فُ)(ص .)1 - ابله ، نادان . 2 - حرام - زاده .