کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیست غدة زیر پوست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گزنه
فرهنگ فارسی معین
(گَ زَ نِ یا نَ) (اِ.) گیاهی است یک ساله یا پایا با برگ های متقابل . گونه های مختلف گزنه پوشیده از خارهای گزنده است که پس از لمس ، محتویات سوزآور غدة زیر آن در پوست بدن وارد می شود و ایجاد سوزش می کند.
-
پوستگال
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) = پوستگاله : پوست بی موی که زیر دنبة گوسفند باشد.
-
کورک
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) تورم و التهاب و قرمزی و جمع شدن چرک در زیر پوست .
-
هیپودرم
فرهنگ فارسی معین
(پُ دِ) [ فر. ] (اِ.) لایه ای در زیر پوست از بافت پیوندی سست که در بردارندة شمار متفاوتی از یاخته های چربی است ، زیرپوست . (فره ).
-
گوشت
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) بخش های نرم بدن جانوران به ویژه مهره داران که معمولاً زیر پوست قرا ر دارد این بخش از بدن جانوران حلال گوشت کاربُرد غذایی دارد.
-
پنگوئن
فرهنگ فارسی معین
(پَ ئَ) [ فر. ] (اِ.) پرنده ای از راستة پرندگان دریایی و بی پرواز است . بال هایش از پره های پولک مانند به رنگ سیاه و سفید پوشیده شده و بدون شاهپر است . در زیر پوست چربی فراوان ذخیره دارد و می تواند به صورت قائم بایستد. در قطب جنوب دیده می شود.
-
خربزه
فرهنگ فارسی معین
(خَ بُ زِ) (اِ.) گیاهی است از تیرة کدوییان که میوه اش درشت و شیرین و آب دار است . ؛ پوست ~ زیر پای کسی گذاشتن کنایه از: وسیلة اغفال کسی را فراهم کردن و او را دچار لغزش ساختن .
-
تیروئید
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) غده ای است در زیر گلو که ماده ای به نام تیروکسین را در خون ترشح می کند. بزرگ شدن بیش از اندازة این غده ، گواتر نامیده می شود. اگر مادة ترشحی این غده کم شود باعث باد کردن پوست بدن می شود. بریدن این غده در پستانداران پیش از بلوغ باعث کوتا...
-
آب
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) مایعی است شفاف ، بی طعم و بی بو، مرکب از دو عنصر اکسیژن و ئیدروژن ؛ o 2 H ، در باور قدما یکی از چهار عنصر «آب ، آتش ، باد، خاک » محسوب می شده . معانی کنایی آب : 1 - آبرو. 2 - جلا، درخشندگی . 3 - رونق . 4 - اشک . 5 - عرق . 6 - نازکی . ...