کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِنِف ت ی کردن/شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کنف
فرهنگ فارسی معین
(کَ نَ) [ معر. ] (اِ.) گیاهی است از تیرة پنیرک که از ساقة آن الیافی به دست می آید که برای تهیة گونی ، طناب و پارچه های خشن به کار می رود.
-
کنف
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) 1 - جانب ، کرانه ، طرف . 2 - نگاه داری ، حمایت . 3 - سایه ، ظل .
-
جستوجو در متن
-
استتار
فرهنگ فارسی معین
(اِ ت ِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پوشیده شدن ، پنهان شدن . 2 - (مص م .)پنهان کردن .
-
رفتن
فرهنگ فارسی معین
(رَ تَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - روان شدن ، حرک ت کردن . 2 - کوچ کردن ، رحلت کردن . 3 - گذش تن ، سپری شدن . 4 - مردن . 5 - تأثیر کردن . 6 - شدن ، گذشتن . 7 - صورت پذیرفتن ، انجام گرفتن . 9 - (عا.) شبیه بودن . 10 - بی حال شدن . 11 - انجام دادن . 12 - ...
-
آرایش
فرهنگ فارسی معین
(ی ِ )(اِمص .) 1 - زیب و زینت . 2 - آماده شدن و صف کشیدن سپاه . 3 - تصنع ، ظاهر - سازی . 4 - زیبا کردن چهره .
-
رو
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - رخ ، چهره . 2 - سطح ، رویه . 3 - نما، طرف بیرون چیزی . ؛ ~ی کسی را سفید کردن کنایه از: الف - مایه سربلندی او شدن . ب - از او در بدی پیشی گرفتن . ؛ ~ی کسی را کم کردن از گستاخی او جلوگیری کردن .
-
پر و پا
فرهنگ فارسی معین
(پَ رُ) (اِمر.) 1- پا. 2- پیش آمد ؛ از ~افتادن درمانده شدن . ؛به ~ی کسی پیچیدن کنایه از: مزاحمت و دردسر ایجاد کردن برای کسی .
-
واریته
فرهنگ فارسی معین
(ی ت ) [ فر. ] (اِ.) 1 - گوناگون . 2 - نمایشی مرکب از کنسرت ، تئاتر، رقص ...
-
ابتث
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ) [ ع . ] (اِ.) اصطلاحاً حروف هجای عربی را که به ترتیب «الف »، «ب »، «ث » مرتب شده و به «ی » ختم می شود «ابتث » نامند؛ مق ابجد. و ترتیب آن ها از این قرار است : أ ب ت ث ج ح خ د ذ ر ز س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی . ایرانیان در این میان ...
-
الفبا
فرهنگ فارسی معین
(اَ لِ) [ ازع . ] (اِمر.) 1 - حروف تهجی . ضح - الفبا یا حروف هجای فارسی سی سه حرف است : ا، ء، ب ، پ ، ت ، ث ، ج ، چ ، ح ، خ ، د، ذ، ر، ز، ژ، س ، ش ، ص ، ض ، ط ، ظ ، ع ، غ ، ف ، ق ، ک ، گ ، ل ، م ، ن ، و، ه ، ی . 2 - مجموعة حروفی که با ترتیبی قرارداد...
-
هفت حرف
فرهنگ فارسی معین
( ~. حَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) بیست و هشت حرف الفبا را به چهار بخش (هر یک شامل هفت حرف ) بنابر انتساب آن ها به عناصر اربعه - تقسیم کنند: اینچنین : هفت حرف آبی : ج ، ز، ک ، س ، ق ، ث ، ظ . هفت حرف آتشی : ا، ه ، ط ، م ، ف ، ش ، ذ. هفت حرف خاکی : د، ح ،...
-
ابجد
فرهنگ فارسی معین
(اَ جَ) [ ع . ] (اِ.) ترتیب و ترکیب قدیم حروف الفبای عربی که عبارتست از: ا، ب ، ج ، د، ه ، و، ز، ح ، ط ، ی ، ک ، ل ، م ، ن ، س ، ع ، ف ، ص ، ق ، ر، ش ، ت ، ث ، خ ، ذ، ض ، ظ ، غ . از این حروف هشت کلمه ساخته اند بدین ترتیب : ابجد، هوز، حطی ، کلمن ، سع...