کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِشَند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
وافور
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) آلتی که با آن تریاک می کشند.
-
پتو
فرهنگ فارسی معین
(پَ) ( اِ.) نوعی روانداز که به جای لحاف به هنگام خواب بر روی کشند.
-
خرز
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (اِ.) مهره ، آن چه که مانند مهره به رشته کشند.
-
خیط
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = خیت : خط دایره مانند که روی زمین کشند.
-
نگاری
فرهنگ فارسی معین
(ن ) (اِ.) وسیله ای که با آن شیرة تریاک را می کشند.
-
متیل
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِ.) پارچه ای که روی بالش یا لحاف می کشند.
-
بسترآهنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. هَ) (اِ.) 1 - لحاف ، نهالی . 2 - چادر شبی که بر روی بستر کشند.
-
تلمبه
فرهنگ فارسی معین
(تُ لُ بِ) [ تر. ] (اِ.) دستگاهی که به وسیلة آن مایعات و گازها را از منبعی بیرون کشند.
-
چغبلغ
فرهنگ فارسی معین
(چَ بَ لُ) (اِ.) نعره و فریادی که از روی اضطراب و بی آرامی کشند.
-
دشک
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) 1 - رشتة تابیده که بر سوزن کشند. 2 - ریسمان خام .
-
روتختی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِمر.) پارچه ای که برای حفظ رختخواب از گرد وغبار روی تختخواب کشند.
-
ششلیک
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ تر. ] (اِمر.) نوعی خوراک از گوشت که به سیخ می کشند و روی آتش کباب می کنند.
-
ملاقه
فرهنگ فارسی معین
(مَ قِ) (اِ.) گرفته شده از «ملعقة » عربی به معنای قاشق بزرگ که با آن غذا را می کشند.
-
هفت
فرهنگ فارسی معین
(هُ) (اِ.) دمی از آب ، شربت ؛ شراب و مانند آن ها که فرو کشند، جرعه ، قورت .
-
قشو
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ تر. ] (اِ.) آلت فلزی دندانه دار که بر بدن چارپایان می کشند.