کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کنج
فرهنگ فارسی معین
(کُ نْ) (اِ.) 1 - گوشه ، زاویه . 2 - چین و شکن و چروک .
-
کنج
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (ص .) بزرگ جثه و قوی هیکل (فیل ).
-
واژههای همآوا
-
کنج
فرهنگ فارسی معین
(کُ نْ) (اِ.) 1 - گوشه ، زاویه . 2 - چین و شکن و چروک .
-
کنج
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (ص .) بزرگ جثه و قوی هیکل (فیل ).
-
جستوجو در متن
-
سکنج
فرهنگ فارسی معین
(س کُ) [ = سه + کنج ] (ص .) لب و دهانی که دارای سه کنج باشد، لب شکری .
-
ریمه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِ.) چرک کنج چشم و میان مژگان .
-
بیغوله
فرهنگ فارسی معین
(بِ لِ) ( اِ.) 1 - کُنج ، گوشه . 2 - ویرانه .
-
رمص
فرهنگ فارسی معین
(رَ مَ) [ ع . ] (اِ.) چرک خشک کنج چشم .
-
کویز
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) 1 - کنج و گوشة خانه . 2 - پیمانه .
-
گرنج
فرهنگ فارسی معین
(گُ رِ) (اِ.) 1 - چین ، شکن . 2 - کنج ، گوشه ، بیغوله .
-
پیغوله
فرهنگ فارسی معین
(پِ لِ) (اِ.) کنج و گوشه ، دور از مردم ، گوشة خانه . بیغوله ، پیغله و بیغله نیز گویند.
-
کنجه
فرهنگ فارسی معین
(کُ جَ یا جِ) (ص .) = کنج : 1 - خری که زیر دهانش ورم کرده باشد. 2 - خر دم بریده .
-
مدامع
فرهنگ فارسی معین
(مَ مِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مدمع . 1 - چشمه ها. 2 - مجرای اشک . 3 - کُنج چشم .