کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کنه
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ ع . ] (اِ.) حقیقت ، باطن ، پایان هر چیز.
-
کنه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) فتیلة چراغ ، پلیته .
-
کنه
فرهنگ فارسی معین
(کُ نَّ یا نُِ) [ ع . کنة ] (اِ.) سایبان بالای در.
-
کنه
فرهنگ فارسی معین
(کَ نِ) (اِ.) 1 - حشرة ریزی که به پوست بدن حیوان یا انسان می چسبد و از طریق منافذ پوست خون را می مکد. 2 - کنایه از: آدم سمج و پررو.
-
واژههای همآوا
-
کنه
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ ع . ] (اِ.) حقیقت ، باطن ، پایان هر چیز.
-
کنه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) فتیلة چراغ ، پلیته .
-
کنه
فرهنگ فارسی معین
(کُ نَّ یا نُِ) [ ع . کنة ] (اِ.) سایبان بالای در.
-
کنه
فرهنگ فارسی معین
(کَ نِ) (اِ.) 1 - حشرة ریزی که به پوست بدن حیوان یا انسان می چسبد و از طریق منافذ پوست خون را می مکد. 2 - کنایه از: آدم سمج و پررو.
-
جستوجو در متن
-
اشترخوار
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (اِمر.) کنه .
-
تارو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کنه که بر گاو و دیگر جانوران چسبد.
-
قراد
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] (اِ.) کنه . ج . قردان .
-
اکتناه
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) به کنه چیزی رسیدن ، پی بردن به ماهیت امری .
-
خبره
فرهنگ فارسی معین
(خِ یا خُ رِ) [ ع . خبرة ] 1 - (مص م .) دانستن حقیقت و کنه چیزی را. 2 - (ص .) آگاه ، دانا.