کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَسَبَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کسب
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - تحصیل ، به دست آوردن . 2 - حرفه ، شغل .
-
کسب
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ ع . ] (اِ.) ثقل چیزهای فشرده ؛ کنجارة روغن .
-
واژههای همآوا
-
کسب
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - تحصیل ، به دست آوردن . 2 - حرفه ، شغل .
-
کسب
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ ع . ] (اِ.) ثقل چیزهای فشرده ؛ کنجارة روغن .
-
جستوجو در متن
-
کار
فرهنگ فارسی معین
و بار (رُ) (اِمر.)مشغولیت ، معامله ، شغل ، کسب .
-
اقتراف
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) کسب کردن ، کسب معاش کردن . 2 - (مص ل .) گناه کردن . 3 - به جا آوردن . 4 - وزیدن .
-
اقتناص
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - شکار کردن . 2 - کسب کردن .
-
خودفروش
فرهنگ فارسی معین
( ~. فُ) (ص فا.) آن که خود را در معرض استفادة شهوت دیگران قرار دهد و از این طریق کسب معاش کند، فاحشه ، روسپی .
-
خبرگزاری
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ) [ ع - فا. ] (اِمر.) سازمانی که خبرها را کسب و منتشر کند.
-
مکتسب
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ س ) [ ع . ] (اِ مف .) کسب شده ، به دست آمده .
-
مکسب
فرهنگ فارسی معین
(مَ سَ) [ ع . ] (اِ.) پیشه ، کسب . ج . مکاسب .
-
کسوب
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (ص .) 1 - بسیار کسب کننده . 2 - بسیار فراگیرنده . 3 - بسیار ورزنده .
-
آماتور
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ فر. ] (ص . اِ.) کسی که کاری را صرفاً از روی علاقه و میل و نه برای کسب درآمد انجام دهد، غیرحرفه ای (فره ).