کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَأْسٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کأس
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (اِ.) کاسه ، پیاله . ج . کرؤس .
-
کاس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کوس ، طبل بزرگ .
-
کاس
فرهنگ فارسی معین
[ سغ . ] (اِ.) خوک نر.
-
کاس کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) (عا.) از شدت اصرار و الحاح کسی را خسته کردن ، امان وی را بریدن .
-
واژههای همآوا
-
کأس
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (اِ.) کاسه ، پیاله . ج . کرؤس .
-
کاس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کوس ، طبل بزرگ .
-
کاس
فرهنگ فارسی معین
[ سغ . ] (اِ.) خوک نر.
-
جستوجو در متن
-
گبر
فرهنگ فارسی معین
(گَ بَ) (اِ.) 1 - نوعی سنگ که از آن دیگ و کاس ه و امثال آن درست می کنند. 2 - خیمه که به یک ستون برپای باشد.