کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوچ کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کوچ نشین
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ تر - فا. ] 1 - (ص فا.) مهاجر. 2 - (اِمر.) محل کوچ ، مرکز مهاجرت .
-
جستوجو در متن
-
رحل
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (مص ل .) کوچ کردن ، رحلت کردن .
-
کوچیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) کوچ کردن .
-
نهوض
فرهنگ فارسی معین
(نُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - برخاستن . 2 - حرکت کردن ، کوچ کردن .
-
ارتحال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - کوچ کردن . 2 - رحلت کردن ، مردن .
-
ترحل
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ حُّ) [ ع . ] (مص ل .) کوچ کردن .
-
رحیل
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (مص ل .) کوچ کردن ، کوچیدن .
-
رخت برگرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ. گِ رِ تَ) (مص ل .) کوچ کردن .
-
ظعن
فرهنگ فارسی معین
(ظَ) [ ع . ] (مص ل .) رفتن ، کوچ کردن .
-
جلا
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (مص ل .) کوچ کردن ، از وطن دور شدن ، آوارگی .
-
انتقال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) از جایی به جایی رفتن ، کوچ کردن . 2 - (اِمص .) وا - گذاری ، نقل مکان کردن .
-
رحلت
فرهنگ فارسی معین
(رِ لَ) [ ع . رحلة ] (مص ل .) 1 - کوچیدن ، کوچ کردن . 2 - مردن .
-
رفتن
فرهنگ فارسی معین
(رَ تَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - روان شدن ، حرک ت کردن . 2 - کوچ کردن ، رحلت کردن . 3 - گذش تن ، سپری شدن . 4 - مردن . 5 - تأثیر کردن . 6 - شدن ، گذشتن . 7 - صورت پذیرفتن ، انجام گرفتن . 9 - (عا.) شبیه بودن . 10 - بی حال شدن . 11 - انجام دادن . 12 - ...
-
هجرت
فرهنگ فارسی معین
(هِ رَ) [ ع . هجرة ] (اِمص .) 1 - کوچ کردن ، ترک وطن . 2 - مبداء تاریخ مسلمانان که زمان هجرت پیامبر است از مکه به مدینه برابر با 622 م .